Hamed Hakemi
Hamed Ganjalikhan Hakemi
Researcher: Phenomenology, Existentialism, Embodied Mind & language.
M.Sc, Branch: Quantum and Computational Chemistry, Analytical.
Director of the Pazhoheshgaran ofogh noandish Humehr (the New Horizon Research Institute of Humehr)
Researcher: Phenomenology, Existentialism, Embodied Mind & language.
M.Sc, Branch: Quantum and Computational Chemistry, Analytical.
Director of the Pazhoheshgaran ofogh noandish Humehr (the New Horizon Research Institute of Humehr)
less
InterestsView All (21)
Uploads
Videos by Hamed Hakemi
لطفا شما با نقد و پیشنهادات خود در کاملتر شدن این ارزیابی و سنجش به تکمیل آن کمک کنید.
Papers by Hamed Hakemi
از بخش اول شماره 29 الی بخش هفتم شماره 39 کتاب ماهنامه عصر کرمان
حامد گنجعلیخان حاکمی
هایدگر آدمی را شبان هستی می داند که هستی او دغدغه مندبوده اما این هستی بدون آدمی هیچ است، او خالق هستی نبوده اما در مقابل آن مسئول است، زیرا ذات آدمی نهاده در برون-ایستایی اوست. تکامل زبان واقعه ی والای هستی بشر است که او را قادر ساخته تا همان طور که در شعرهای هولدرین نوشته شده، هستی اش را تصدیق نماید.
احساس ما نه فقط نشانگر حضور چیزی است در محیط این را هم نشان می دهد که جهانِ ما جهانی است که در آن گره بندِ خاصی از احساس وضعیت، و پاسخی که شکل دهنده ی آن احساسی است جایی دارد جهانی که در آن احساس جا دارد.
از دیدگاه وجودی یک حالت، بیانگر تسلیم آشکار به جهان است جهانی که ما در دل آن با چیزی که برایمان اهمیت دارد رویارو می شویم (هستی و زمان قطعه 29 صفحه 177) حالت تسلیم شدن نشان از اهمیتی دارد در رویارویی با موضوع تسلیم کننده ما روبرو می شویم تا بشویم.
مخاطب آگاه و آشنا با دلالت های زبانی، با دریافت حسی واژه، تصویری تجریدی از آن در آگاهیش پدیدار می گردد. رابطه میان واژه و دال(همیشه واژه نیست) لفظ است و رابطه میان تصویر ذهنی و مدلول، معنا. کارکرد هر نشانه بنابه قرارداد، ایجاد کننده ی تصویری از آن امر مهم و غایب در آگاهی است، رابطه ی تعریف شده میان مدلول و دال امکان پدیدار شدن (تصویرذهنی) مناسبت میان آنها امکان پذیر می شود. بدست آمدن از طریق کشف یا آفرینش معنای دیگر از طریق نشانه ها از طریق شناخت قراردادهای اصلی نیز وجود دارد.
در روش تفسیری دیرین شناسی اولین قدم مشخص کردن دلالت های سخنان و اندیشه هاست سپس با بسط آنها می توان آنها را در تفکر خودمان و دیگران به فهم در آورد. این فهمیدن، نتیجه بسط دلالت و اندیشه ها در افق مخاطب است، محتمل است که صحیح تر از مفهومی از هستی که متفکر مورد تفسیر در نظر دارد نباشد اما این توانایی را به انسان می دهد که تا با عصر خودمان و مردمان آن ارتباط برقرار کند.
هرکس به شیوه خودش با هستی رابطه برقرار می سازد لذا معنا و حقیقت متبادر شده در متفکران منوط به نحوه پردازش اطلاعات دریافتی آنها از پیرامون و انطباق آن به محتویات و ساختار درون ذهنی آنها دارد. اشتباه بودن یک حکم موجب رد آن نمی شود زیرا باید دید که آن حکم تاکجا پیش برنده ی زندگی و مقوم آن و وجود انواع و پرورنده آنهاست، شاید بتوان به این نکته نظر نیچه رسید که نادرست ترین احکام برای هستی ما ضروری ترین چیزها می باشند.
در هستی و زمان بر نیازمندی سخن به وجود شنونده ایی که آن را تفسیر کند تاکید می شود. شنیدن جزء سخن است. بدین معنا، متبادر می شود که، زبان مستقل از متن ِواقعیت و مناسبات شخص با عالم نمی تواند تلقی شود. هایدگر در هستی و زمان زبان را امری اولین و آغازین نمی داند بلکه تفهمی که ما از عالم و معنای آن داریم، تفسیر ما از موجوداتی که در افق عالم با آنها مواجه می شویم حداقل به صورت منطقی، مقدم بر زبان است یعنی تجربه ما از جهان، مقدم بر زبان است.
شرط وجودشناختی، امکان وجودِ کلمه و زبان در معنا و دلالت هایی است که از قبل دازاین به آن قرابت و آشنایی دارد (آنها را زیسته است) هایدگر معتقد است که معنا مستقیما در عالم حیات قابل دسترسی است (جای معنا خود عالم است).
لوگوس عبارت است از اجازه دادن برای دیده شدن، حقیقتی که مجال آشکار شدن چیزدیگری را مهیا می سازد، آشکار ساختن آن چیزی که شخص، قصد آشکار ساختن آن را دارد و می خواهد در باره ی آن سخن بگوید، موضوع سخن با التفات به لوگوس اجازه ظهور یافته و تحقق آن برای کسانی ممکن می شود که در سخن گفتن مشارکت می کنند، لوگوس با داشتن منزلت اظهارکنندگی متوجه آن چیزی است که قصدش آشکار کردن و پدیدار ساختن خود است، این مهم که لوگوس در آشکار و متجلی ساختن چیزها استقلال تام نداشته از این رو خود شیء است که در آینه لوگوس متجلی و پدیدار می گردد بنابراین ذهن قادر به معنا بخشیدن به آنچه که پدیدار گشته نیست بلکه آنچه به ظهور آمده، تجلی و ظهور خودش می باشد و جلوه ایی که در ظهور پدیدار می گردد وابسته به سوبژکتیویته نیست، هایدگر از اینرو مخالف سوبژکتیویته (سوبژکتیویسم) است که مخالف ارزش گذاری، داوری کردن در مورد هرچیزی است وی معتقد است که ارزش گذاری به هرچیزی یعنی فراموشی هستی، این ارزشها هستند که باید از هستی ریشه بگیرند نه آنکه هستی از ارزشها.
ما قطعا خواهیم مرد؛
تحلیل متنی از یک کتاب شامل
1.یقین کامل درباره خدایان، و درباره آنچه من کل طبیعت می نامم، هیچکس بدست نیاورده است و در هیچ زمانی بدست نخواهد آورد.
2.اگر کسی هم براستی با حقیقت برخورد کند نخواهد دانست که با حقیقت برخورد کرده است، زیرا نمود در همه گسترش دارد.
احوالات مان هرچند تابع و محصول میزانِ ترشح و ترکیب شیمیایی هورومون های گوناگون است، اما در یک بدن سالم، وضعیت و واقعیت بیرونی است که احوالات مان را شکل می دهد. به عبارت دقیقتر حال درون معلول فهم واقعیت بیرونی است که حالت ما نتیجه معنای شکل گرفته برای ما است.
سر جورج کلرک به سر ادوارد گری، وزیر خارجه بریتانیا، 21 ژوئیه 1914 معادل (1293/04/29 شمسی)
یادآوری:۵ مرداد ۱۲۹۳ مطابق با ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴آغاز جنگ جهانی اول با حمله ی آلمان به روسیه
اگر تجربه چیزی را نداریم و فقط به دانستن تکیه کنیم، این دانستن تبدیل به فهم نشده است چون از گذر تجربه نگذشته در نتیجه ساختار وجودی ما تربیت و آمادگی کافی برای آن کار پیدا نکرده لذا در آن فعل تکامل پیدا نکردیم و تالی فاسد است.
صفحه ۱۵، شماره ۱۶؛ فروردینماه ۱۴۰۱
فصل دوم: بنیاد تفکر
قسمت اول: استمرار بی بنیادِ مهملاتی که تفکر خوانده می شود (1)
لطفا شما با نقد و پیشنهادات خود در کاملتر شدن این ارزیابی و سنجش به تکمیل آن کمک کنید.
از بخش اول شماره 29 الی بخش هفتم شماره 39 کتاب ماهنامه عصر کرمان
حامد گنجعلیخان حاکمی
هایدگر آدمی را شبان هستی می داند که هستی او دغدغه مندبوده اما این هستی بدون آدمی هیچ است، او خالق هستی نبوده اما در مقابل آن مسئول است، زیرا ذات آدمی نهاده در برون-ایستایی اوست. تکامل زبان واقعه ی والای هستی بشر است که او را قادر ساخته تا همان طور که در شعرهای هولدرین نوشته شده، هستی اش را تصدیق نماید.
احساس ما نه فقط نشانگر حضور چیزی است در محیط این را هم نشان می دهد که جهانِ ما جهانی است که در آن گره بندِ خاصی از احساس وضعیت، و پاسخی که شکل دهنده ی آن احساسی است جایی دارد جهانی که در آن احساس جا دارد.
از دیدگاه وجودی یک حالت، بیانگر تسلیم آشکار به جهان است جهانی که ما در دل آن با چیزی که برایمان اهمیت دارد رویارو می شویم (هستی و زمان قطعه 29 صفحه 177) حالت تسلیم شدن نشان از اهمیتی دارد در رویارویی با موضوع تسلیم کننده ما روبرو می شویم تا بشویم.
مخاطب آگاه و آشنا با دلالت های زبانی، با دریافت حسی واژه، تصویری تجریدی از آن در آگاهیش پدیدار می گردد. رابطه میان واژه و دال(همیشه واژه نیست) لفظ است و رابطه میان تصویر ذهنی و مدلول، معنا. کارکرد هر نشانه بنابه قرارداد، ایجاد کننده ی تصویری از آن امر مهم و غایب در آگاهی است، رابطه ی تعریف شده میان مدلول و دال امکان پدیدار شدن (تصویرذهنی) مناسبت میان آنها امکان پذیر می شود. بدست آمدن از طریق کشف یا آفرینش معنای دیگر از طریق نشانه ها از طریق شناخت قراردادهای اصلی نیز وجود دارد.
در روش تفسیری دیرین شناسی اولین قدم مشخص کردن دلالت های سخنان و اندیشه هاست سپس با بسط آنها می توان آنها را در تفکر خودمان و دیگران به فهم در آورد. این فهمیدن، نتیجه بسط دلالت و اندیشه ها در افق مخاطب است، محتمل است که صحیح تر از مفهومی از هستی که متفکر مورد تفسیر در نظر دارد نباشد اما این توانایی را به انسان می دهد که تا با عصر خودمان و مردمان آن ارتباط برقرار کند.
هرکس به شیوه خودش با هستی رابطه برقرار می سازد لذا معنا و حقیقت متبادر شده در متفکران منوط به نحوه پردازش اطلاعات دریافتی آنها از پیرامون و انطباق آن به محتویات و ساختار درون ذهنی آنها دارد. اشتباه بودن یک حکم موجب رد آن نمی شود زیرا باید دید که آن حکم تاکجا پیش برنده ی زندگی و مقوم آن و وجود انواع و پرورنده آنهاست، شاید بتوان به این نکته نظر نیچه رسید که نادرست ترین احکام برای هستی ما ضروری ترین چیزها می باشند.
در هستی و زمان بر نیازمندی سخن به وجود شنونده ایی که آن را تفسیر کند تاکید می شود. شنیدن جزء سخن است. بدین معنا، متبادر می شود که، زبان مستقل از متن ِواقعیت و مناسبات شخص با عالم نمی تواند تلقی شود. هایدگر در هستی و زمان زبان را امری اولین و آغازین نمی داند بلکه تفهمی که ما از عالم و معنای آن داریم، تفسیر ما از موجوداتی که در افق عالم با آنها مواجه می شویم حداقل به صورت منطقی، مقدم بر زبان است یعنی تجربه ما از جهان، مقدم بر زبان است.
شرط وجودشناختی، امکان وجودِ کلمه و زبان در معنا و دلالت هایی است که از قبل دازاین به آن قرابت و آشنایی دارد (آنها را زیسته است) هایدگر معتقد است که معنا مستقیما در عالم حیات قابل دسترسی است (جای معنا خود عالم است).
لوگوس عبارت است از اجازه دادن برای دیده شدن، حقیقتی که مجال آشکار شدن چیزدیگری را مهیا می سازد، آشکار ساختن آن چیزی که شخص، قصد آشکار ساختن آن را دارد و می خواهد در باره ی آن سخن بگوید، موضوع سخن با التفات به لوگوس اجازه ظهور یافته و تحقق آن برای کسانی ممکن می شود که در سخن گفتن مشارکت می کنند، لوگوس با داشتن منزلت اظهارکنندگی متوجه آن چیزی است که قصدش آشکار کردن و پدیدار ساختن خود است، این مهم که لوگوس در آشکار و متجلی ساختن چیزها استقلال تام نداشته از این رو خود شیء است که در آینه لوگوس متجلی و پدیدار می گردد بنابراین ذهن قادر به معنا بخشیدن به آنچه که پدیدار گشته نیست بلکه آنچه به ظهور آمده، تجلی و ظهور خودش می باشد و جلوه ایی که در ظهور پدیدار می گردد وابسته به سوبژکتیویته نیست، هایدگر از اینرو مخالف سوبژکتیویته (سوبژکتیویسم) است که مخالف ارزش گذاری، داوری کردن در مورد هرچیزی است وی معتقد است که ارزش گذاری به هرچیزی یعنی فراموشی هستی، این ارزشها هستند که باید از هستی ریشه بگیرند نه آنکه هستی از ارزشها.
ما قطعا خواهیم مرد؛
تحلیل متنی از یک کتاب شامل
1.یقین کامل درباره خدایان، و درباره آنچه من کل طبیعت می نامم، هیچکس بدست نیاورده است و در هیچ زمانی بدست نخواهد آورد.
2.اگر کسی هم براستی با حقیقت برخورد کند نخواهد دانست که با حقیقت برخورد کرده است، زیرا نمود در همه گسترش دارد.
احوالات مان هرچند تابع و محصول میزانِ ترشح و ترکیب شیمیایی هورومون های گوناگون است، اما در یک بدن سالم، وضعیت و واقعیت بیرونی است که احوالات مان را شکل می دهد. به عبارت دقیقتر حال درون معلول فهم واقعیت بیرونی است که حالت ما نتیجه معنای شکل گرفته برای ما است.
سر جورج کلرک به سر ادوارد گری، وزیر خارجه بریتانیا، 21 ژوئیه 1914 معادل (1293/04/29 شمسی)
یادآوری:۵ مرداد ۱۲۹۳ مطابق با ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴آغاز جنگ جهانی اول با حمله ی آلمان به روسیه
اگر تجربه چیزی را نداریم و فقط به دانستن تکیه کنیم، این دانستن تبدیل به فهم نشده است چون از گذر تجربه نگذشته در نتیجه ساختار وجودی ما تربیت و آمادگی کافی برای آن کار پیدا نکرده لذا در آن فعل تکامل پیدا نکردیم و تالی فاسد است.
صفحه ۱۵، شماره ۱۶؛ فروردینماه ۱۴۰۱
فصل دوم: بنیاد تفکر
قسمت اول: استمرار بی بنیادِ مهملاتی که تفکر خوانده می شود (1)
بخشی از سرفصل اندیشه و تمدن انتشار در ماهنامه ی عصر کرمان
تجربیات عادی، عمومی و روزمره که مقوم بر خصلت طبیعی انسان و برخاسته از آن است آنقدر ارزشمند نیست که در زمانه ی کنونی بخواهیم وقت صرف آن کنیم. هرچند اکثریت برهمین مشرب می روند. مثالی بزنم، شما به رستوران یا کافه ایی می روید چه چیزی سفارش می دهید؟ همانی که در خانه می خورید و می توانید درست کنید؟ اینکه تصمیم به کافه یا رستوران رفتن را به چه منظور تحقق می بخشیم نشان می دهد در چه افقی ایستاده ایم و ناظر بر آن از چه جایگاهی تجربیاتمان را مفصل بندی می کنیم و به خاطر می سپاریم.
آنچنان که آوردم در طبقه بندی تجربیات اکثریت از رویکرد عمومی و طبیعی وابسته به آموزش (سیستم حکمرانی)، تربیت (خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی)، خصلت های ژنتیکی و اُنتوژِنی (آن دسته از پیشرفت های رشدگرایانه ای که طی حیات موجود زنده پدید می آید و ارتباطی به فرهنگ ندارد) و ایدئولوژی های حاکم پیروی می کنند و به دلیل مشابهت این پایه ها، تجربیات در سطوح یکسان و نزدیک به هم قرار می گیرند و این را می توان از نوع صحبت کردن، کنش های اجتماعی، تصمیم گیری ها، خطاهایی که در زندگی داشته اند، نحوه ی حل مسائل زندگی، دغدغه هایی که دارند، استعارات و بازی های زبانی و ... تشخیص داد.
تحلیلی کوتاه از مکانیسم بازی زبانی و تغییر مفاهیم
2- relationship between a teacher and a student.
3- Physics is a fundamental science!.
4- Quantum Physics is probabilistic and weird.
5- The test of all knowledge is experiment.
مدرس حامد گنجعلیخان حاکمی
موسسه پژوهشگران افق نواندیش هومهر
چهار دوره فکری هوسرل:
دوره اول: پدیدارشناسی روانشناسی محور (از آغاز تا 1895)
دوره دوم: پدیدارشناسی منطقی-شناختی (1895 – 1910)
دوره سوم: پدیدارشناسی استعلایی استتیک (پایا) (1905 – 1939)
دوره چهارم: پدیدارشناسی ژنتیک (تکوینی) (1939 – پایان عمر)
منابع مورد استفاده
که سه شیوه متفاوت در تحقیق و مطالعه می باشد.
این نکته را نباید نادیده گرفت که جدا کردن یک جمله از متن، مصادف با جدا کردن آن از جهانش هست، جهانی که او در آنجا هست و در تعامل با خواننده زیست می کند. برای اینکه به اشتباه نیفتیم و منجر
به کژفهمی و مغالطه جزء به کل نشویم، حتما ربط و جایگاه آن جمله در متن با دیگر اجزا و ساختار متن را باید پیدا کنیم و غایت نهایی آن جمله را نیز باید بدانیم.
سه نوع برداشت ازمتن داریم:
1- یادداشت یا نکته برداری از منبع اصلی
2- برداشت یا نظر شخصی از منبع اصلی
3- خلاصه نویسی/یادآوری
حامد گتجعلیخان حاکمی
بازگشت به خویشتن و خودشناسی اقدامی شجاعانه ست که صبر و شهامت می طلبد. مواجه با آنچه که خود کرده ایم و در آن دخیل بوده ایم اکنون ما را می سازد.
زمانی که اقدام به خودشناسی و بازگشت به خویشتن میکنیم باید بدانیم که هیچ کس در آنچه که ما با آن مواجه می شویم مقصر نیست جز خود ما.
تکنیک و روش های روانکاوی در قدم اول برای شناسایی ریشه ها و محرک ها جهت بازنمایی و مواجه فرد با خود است روانکاو هیچ نقشی در گذشته فرد ندارد و صرفا نقش یک رهبر و آئینه را دارد.
هنگامی که فرد از گذشته خود می گوید آگاهانه با اعمالی که انجام داده روبرو می شود به همین دلیل نسبت به خود در آن لحظه احساساتی پیدا میکند ( حقارت - تنفر – رضایت – شجاعت - ...) و بنا به آن احساسات عکس العمل هایی دارد.
حامد گنجعلیخان حاکمی
1. گوینده یا رمزگذار ابتدا واحدهای زبانی را انتخاب و سپس آن ها را ترکیب میکند یعنی از روی محور جانشینی نشانه هایی را برمی گزیند و آنها را برروی محور همنشینی قرار می دهد بنابراین رمزگذار اول با انتخاب مواجه می شود و سپس با ترکیب. ولی مخاطب یا رمزگشا اول با ترکیب مواجه می شود و سپس با انتخاب زیرا او ابتدا با نشانه هایی روبه رو می گردد که بر روی محور همنشینی در برابرش ظاهر شده اند و سپس به سراغ انتخاب می رود.
ایام آغازین سال 98 همراه با بارندگی هایی است که کشورمان سالها با بحران آب دست و پنجه نرم می کند. ناتوانی در حفظ و تامین آب با وجودِ سدها، وجود آب های زیرزمینی و کانال¬کشی فاضلاب و … وضعیتِ میزانِ موجودِ آب را با بحران روبرو ساخت تا جائیکه در بسیاری از شهرها اقدام به جیره بندی و یا انتقال آب شد. نتیجه این ناکارآمدی، منجر به خروج از وضعیت مطلوب و قرارگرفتن در دوسوی نقطه بحرانی (کمینه و بیشینه¬ی شاخص بحرانی) شد. ناتوانی در حل مسائل و عدم توجه به مسئولیت ها باعث به بوجود آمدن وضعیت بحرانی و تبعاً آسیب های جبران ناپذیر یا خساراتی با هزینه های جبرانی بالاتر از هزینه های مدیریت می شود که آسیب ها و هزینه ها متوجه اقشار مردم است. تقریبا همه شهرهای ما نسبت به بارندگی هایی که منجر به سیل و خسارات شد، آسیب پذیر هستند؛ این پرسش مطرح می شود که نتایج سالها تصمیمات مسئولان ذی ربط چگونه در واقعیت پدیدار می شود؟
در یک جاده صاف و یکنواخت دو ماشین بنز و پراید با سرعت 110 کیلومتر در کنار یکدیگر حرکت می کنند، شرایط یکنواخت و سرعت یکسان باعث می شود که فکر کنیم پراید همچون بنز می تواند باشد! اما در اولین پیچ، دست انداز، با هر تغییری که منجر به خروج از وضعیت یکنواخت شود تفاوت ها و تفکر سازندگان و مدیران پدیدار می شود.
در مدیریت تامین آب تا پایان سال 97 براساس اخبار و گزارشاتِ زندگیِ روزمره¬ی شهروندان، بحران در کمبود آب به اثبات رسید (این یک سوی نقطه بحران). سوی دیگر نقطه بحرانی، کنترل آب باران بود، اتفاقی که نشان داد هیچ دانش و تدبیری در پیش بینی و حتی محاسبات عملیات های عمرانی وجود نداشته و این نقیصه خود را در خروج از وضعیت یکنواخت نشان داد، نه تنها نتوانستیم با مهار آب، کمبود را جبران کنیم بلکه حتی با حل اشتباه مسائل و اصلا ندانستنِ حالات و مسائل بحرانی، آب باران تبدیل به یک فاجعه شد. با این همه دانشگاه و فارغ التحصیلان انبوه و این همه منابع انسانی و مالی چرا ما در این وضعیت هستیم؟
بارانی که بسیار منتظر آمدن آن بودیم و برایش دست به دعا برداشتیم، آسیب و زیان های جانی و مالی فراوانی را به بار آورد. این اتفاقات معنای را پدیدار می سازد، بسیاری از مسئولان منتصب در پست ها در حل مسئله و انجام وظایف بحران اندیش نیستند، و حتی قادر به اتخاذ تصمیم درست برمبنای اصول عقلی و علمی نبوده و هزینه این ناشایستگی را باید مردمی بپردازند که در این وضعیت قرارگرفته اند. قاعدتا بهترین کسی که می تواند مسائل را حل کند، فردی است که تجربه زیسته نزدیک و عینی و ملموس در خصوص آن مسئله داشته باشد، کسی برای سرما، گرما، زلزله، گرسنگی، ترس و ... میتواند فکر کند که شناخت او اولا برپایه دانش و دوما معنای آن برخاسته از تجربه زیسته باشد، کسی که با وجودش سرما را درک کرده باشد، گرسنگی کشیده باشد و ... .
عاقبت اندیشی در حل مسائل و پیش بینی حالات بحرانی نشانه تکامل در تفکر و احساس مسئولیت می تواند باشد. وقتی قراردادی وضع می شود بندهایی در آن قید می گردد که اگر یکی از طرفین نسبت به تعهدات خود قصور کرد طرف دیگر بداند چگونه می تواند ایفای حق کند تا متضرر نشود(بحران اندیشی)، این بندها برای زمان صلح نیستند بلکه برای بروز بحران در اجرا هستند بعنوان مثال، در قرارداد ازدواج تعیین تکلیف وضعیت مهریه در زمانی صورت می گیرد که اغلب طرفین در آرامش و شادی هستند، اما اجرای آن اکثرا در وضعیت بحرانی است و اقدام در اجرای آن کمتر برای نشان دادن صمیمیت و حسن نیت است، هرچند جزء حقوق فردی است اما بهتر از آن هم می توان عمل کرد.
شاید شنیده اید که می گویند، بگذار حالا بشود آن موقع ببینیم چکار کنیم!. معنای جمله این نیست که در آن موقع ببینیم چکار باید بکنیم، بلکه معنا این است که منِ مسئول اکنون بدلیل نقصانِ دانش و تفکر، ناتوان از پیش¬بینی حالاتِ محتمل ممکن الوقوع هستم و لذا راه حلی اکنون برای آنها ندارم. تجربه زندگی بشری نشان داده، هیچ اتفاقی در جهان دفعتاً رخ نمی دهد حوادث اغلب به این دلیل تصادفی و یا غیرقابل کنترل خوانده می شوند که ما ناتوان از کسب اطلاعات و انسجام بین آنها هستیم و یا دانش ما در آن زمینه کم است.
گریز از مسئولیت و پوشاندن ضعف و ناتوانی در انجام امور در لفافه های زبانی و استفاده نابجا از متون غیرمرتبط، طریقی انحرافی و تهدیدی برای پرسش کنندگان است که "چکار کردید؟". در انتها می توان دو پرسش اساسی را مطرح کرد:
این ناکارآمدی معلول چیست؟
نقش رسانه ها در وضعیت کنونی ما در اقتصاد، سیاست، روابط اجتماعی و … چیست؟
حامد گنجعلیخان حاکمی
چه چیزهایی را هرروز به خود وارد میکنیم و احساسات و حالت هایی که پیدا میکنیم.
در آموزش اصلی هست که در موقعیت بحرانی و اضطراب، آموزش پذیری و تغییر کم می شود تا حدی ناممکن. چون در آن لحظه ما نیاز به آموزش نداریم باید مسئله مان را حل کنیم و فشار روانی عصبی که در زیر آن مسئله به ما آورده می شود برطرف گردد.
حامد گنجعلیخان حاکمی
انسان بعنوان چیزی که مقصودش کسب واقعیت و صدق است، تا زمانی که خود را تحمیل کند، قصد و اندیشه اش غلبه و استیلا بر چیز دیگر (انسان، ابزار، طبیعت و ...) باشد، آن چیز توان آشکار شدن و نشان دادن واقعیت را نخواهد داشت.
تجربه، دریافتِ {عقلی – جسمی – حسی – روانی} پاسخ است که به میل، نیاز و یا خواهش داده می شود.
در رابطه ایی دوسویه بین ما و هرآنچه که بیرون است یک داد و ستد رخ میدهد. شما تشنه میشوید، برای رفع تشنگی شما یک لیوان آب میخورید، در پاسخ های متوالی و مکرر به این نیاز شما هربار میتوانید طوری این نیاز را برطرف کنید که واجد بهترین حس شوید. گاهی شما یک غذا را در موقعیت های متفاوتی تجربه کرده اید اما میگویید فلان غذا یا فلان جا بهترین بود هنوز مزه اش پای دندان من است. این خاطره ماندگار یعنی در رفع گرسنگی بوسیله یک غذا، یک حالت برای شما واجد بیشترین ارزش شد چون بهترین حس را داشتید یا اینکه گاهی میگویید مثلا غذای فلان فرد بهتر است هروقت میرویم خانه او به او میگوییم برایمان آن غذا را بپزد. گاهی به او زنگ میزنید که دلم برایت تنگ شده است میخواهم بیایم خانه شما!