صد سال تنهایی
نویسنده(ها) | گابریل گارسیا مارکز |
---|---|
عنوان اصلی | Cien años de soledad |
برگرداننده(ها) | Gregory Rabassa |
کشور | آرژانتین |
زبان | زبان اسپانیایی |
گونه(های) ادبی | واقعگرایی جادویی، رمان |
ناشر | انتشارات هارپر (آمریکا) Jonathan Cape (بریتانیا) |
تاریخ نشر | ۱۹۶۷ |
انتشار به انگلیسی | ۱۹۷۰ |
شماره اوسیالسی | ۱۷۵۲۲۸۶۵ |
صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad) نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخههای چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملاً به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شدهاست. جایزه نوبل ادبیات ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز به خاطر خلق این اثر تعلق گرفت.[۱]
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده است که نسل اول آنها در دهکدهای بهنام ماکوندو ساکن میشود.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان، درست مقابل چشم دیگران، کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند، توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کرده است. داستانی که در آن همهٔ فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهٔ دنیای ما پیش نمیروند.
شخصیتها
[ویرایش]سرهنگ آئورلیانو بوئندیا (به اسپانیایی: Colonel Aureliano Buendía) پسر دوم اورسولا و خوزه آرکادیو بوئندیا ، اولین فرزندی است که در ماکوندو به دنیا میآید. این شخصیت فاقد هرگونه احساس عشق، نفرت، ترس، تنهایی و امید است. وی از کودکی تحت تأثیر برادر بزرگتر خود خوزه آرکادیو قرار دارد و در اوج داستان برادرش، که در نقطه مقابل دیدگاه سیاسی وی قرار دارد و به نوعی نماینده تمام نمای دشمنان او نیز به حساب میآید، او را از اعدام نجات می دهد.
بارها و بارها از مرگ میگریزد. نه جوخه اعدام و نه زخم و سم و خودکشی نمیتواند وی را بکشد. وی به نوعی نماد شخصیت کسی است که باید زنده بماند و عذاب بکشد تا پل بین سنت و مدرنیته در شهر خیالی ماکوندو باشد.
آئورلیانو در طول جنگهای داخلی در تمام جبهههای جنگ با زنان بیشماری خوابیده و ۱۷ پسر که همه نام کوچک وی و نام خانوادگی مادرانشان را دارند از وی بهوجود آمدهاند. گویی که در تمام مسیر پیشروی جبهه تخم جنگ را پراکندهاست.
اما همه این ۱۷ پسر که یک کشیش روی پیشانی آنها علامت صلیب را با خاکستر حک کردهاست به سرعت کشته میشوند و در نهایت سرهنگ در اوج تنهایی و فراموش شدگی میمیرد.
خوزه آرکادیو بوئندیا
[ویرایش]خوزه آرکادیو بوئندیا جد خانواده بوئندیا به سبب کشتن پرودنسیو آگیلار با چند خانواده از شهرش خارج شد و به سوی مکانی بینام و نشان رفت. جد وی و اورسولا با هم شریک بودند و به دلیل این که دایی و خاله اورسولا با هم ازدواج کرده و بچه آنها با دُم به دنیا آمد، خانواده نمیگذاشتند این دو بچه دار شوند. اورسولا هم شلوار بلندی با زنجیری به دورش میپوشید. روزی خوزه آرکادیو با پرودنسیو آگیلار خروس جنگی بازی کردند و پرودنسیو حرفی به او دربارهٔ عقیم بودنش زد و خوزه عصبانی شد و با نیزه او را کشت؛ ولی روح آگیلار همیشه در خانهاش بود و خوزه به خاطر او با چند خانواده به دنبال مکانی جدید برای زندگی رفت. وی پس از گذر از کوهستان به جایی رسید و در آنجا اقامت کرد و بهخاطر خوابش آن جا را ماکوندو نام نهاد.
ملکیادس
یکی از شخصیتهای بسیار مهم است. به گونهای که بدون وجود ملکیادس، کتاب صد سال تنهایی معنایی ندارد! وی بهترین دوست خوزه آرکادیو بوئندیا است و کتاب صدسال تنهایی زمانی به پایان میرسد که کل مکتوبات ملکیادس به اسپانیولی ترجمه میشود.
تفاوت شخصیتها
[ویرایش]شخصیت اورسولا و پیلار ترنرا با بقیه افراد خانواده تفاوت دارد زیرا این دو نفر با حس ششم خود و گرفتن فال ورق میتوانند آینده افراد را پیشبینی کنند.
بعد از مرگ اورسولا این فرناندا دل کارپیو است که کنترل زندگی افراد خانواده را برعهده میگیرد و نظراتش را بر آنها تحمیل میکند. چون او از ارتباط دخترش رناتا رمدیوس با مائوریسیا بابیلونیا ناراضی ست و نمیخواهد مردم دهکده در جریان رابطه آن دو قرار بگیرند، باعث ناتوان آن جوان تا آخر عمر میشود و دخترش را به یک صومعه پیش عدهای راهبه میفرستد که تا پایان عمر در آنجا بماند. وقتی راهبهای به خانه فرناندا میآید و نوه او که فرزند رناتا و مائوریسیا است را با خود میآورد با وجود آن که فرناندا در ابتدا قصد کشتن آن کودک را دارد اما از فکر خود منصرف میشود و آن بچه در خانه او بزرگ میشود.
سبک صد سال تنهایی
[ویرایش]داستان از زبان سوم شخص حکایت میشود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولیها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها میپردازد و شگفتیهای مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کشوقوس میدهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ میدهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید. صدسال تنهایی اثری است که "آمریکای لاتین برای فهمیدن خود به وجود آورده است."[۲]
در ایران و زبان فارسی
[ویرایش]این کتاب چندین بار توسط مترجمان گوناگون به فارسی ترجمه شدهاست که عموماً از روی ترجمه انگلیسی به فارسی برگردانده شدهاند. ترجمه بهمن فرزانه نخستین ترجمه این اثر به فارسی است که سالها به عنوان بهترین ترجمه معرفی میشد. ولی بعدها مقالات انتقادی نسبتاً تندی علیه این ترجمه و چند ترجمه دیگر چاپ و منتشر شد.[۳][۴]
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ گابریل گارسیا مارکز؛ زندگی و کتابها بیبیسی فارسی
- ↑ Echevarria, Roberto Gonzalez (1984-03). "Cien anos de soledad: The Novel as Myth and Archive". MLN. 99 (2): 358. doi:10.2307/2906193. ISSN 0026-7910.
{{cite journal}}
: Check date values in:|date=
(help) - ↑ الهه موعودی. «نقد ترجمههای صد سال تنهایی» (PDF). نقد کتاب.
- ↑ مصاحبه با کاوه میرعباسی. «نخبگان پاپ». روزنامه شهروند. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۰-۰۴.