پرش به محتوا

داد

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]
  • [داد]

اسم

[ویرایش]

داد

  1. قانون، عدالت، انصاف.
  2. بانگ، فریاد، فغان.
    سخن دادن، سخنوری کردن، نطق کردن‌.
  3. گوشه‌ای در دستگاه ماهور.
  4. داد :در گویش گنابادی یعنی فریاد ، نعره زدن ، جیغ ، تحویل ، سپردن
  5. دکتر کزازی در مورد واژه ی " مام" می نویسد : ( ( مام واژه ای است دیگر مادر را. این واژه را با maman در فرانسوی و mamā در اسپانیایی می توانیم سنجید. ریختی دیگر از آن در پارسی "ماما" است که در معنی زایاننده ی کودک نیز به کار می رود. بر پایه انگاره ای در زبان شناسی، پاره ای از واژه ها در زبان های گونه گون از زبان کودکان برآمده اند؛ ویژگی ساختاری و برجسته ی این واژه ها آن است که هجاها در آنها تکرار می شوند؛ زیرا توان گفتار و گنجینه ی واژگانی کودک بسیار اندک است . واژه هایی چون "ماما" و" بابا" و "دادا" از این گونه می توانند بود. ) ) ( ( چو آن خواسته دید شاهِ زمین بپذرُفت و بر مام کرد آفرین. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 327. )

مثال

[ویرایش]
  1. داد کسی به هوا رفتن، کنایه از فریادش برخاستن.
  2. چه وزن آورد جایی انبان باد.....كه ميزان عدل است و ديوان داد ؟ (سعدی)

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین