کک
ظاهر
(كك
فارسی
[ویرایش]کَکْ :(kak) در گویش گنابادی یعنی کال ، نارس ، نرسیده - به آن در گویش گنابادی کَغْ هم گویند.
ریشهشناسی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- زغالی که از سوختن ناقص یا تصفیة تقطیر زغال سنگ حاصل شود. تقریباً کربن خالص است و بدون به جا گذاشتن خاکستر کاملاً میسوزد و حرارت زیاد تولید میکند.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(~.)
ریشهشناسی
[ویرایش]- نانی که از آرد خشکه پزند.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(کَ)
- کیک: حشرهای است کوچک به اندازة شپش که هنگام راه رفتن میجهد. ؛~ به تنبان کسی افتادن کنایه از: به هول و ولا افتادن، دچار وسوسه و هیجان شدن. ؛ ~ کسی نگزیدن بی اعتنا به امور بودن، بی خیال و لاقید همه چیز بودن. ؛ ~را در هوا نعل کردن کنایه از: رندی و زیرکی زیاد داشتن.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(~.)
اسم
[ویرایش]- کرک: ماکیانی که از تخم کردن باز مانده و مست شده باشد.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
برگردانها
[ویرایش]- انگلیسی
- flea