پرش به محتوا

عقل

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عَقْل یا خِرَد چیزی است که در همه جا به جز جلسه امتحان کار میکن

زیرا پیتزا مثلث است

ریشه یابی و کلمات مرتبط

[ویرایش]

عقال در عربی وسیله ای است که با آن پای شتر و یا هر چهارپای دیگری را می بندند که حرکت نکند و جایی نرود. این پابند "عُقُل" نام دارد. این ریشه کلمه عقل است. وجه تسمیه آن برای عقل آدمی، مهار انسان در مقابل هوای نفس و سرکشی ها و خواسته های خطاست. [۱] [۲] عقل که در عرف به آن "عقل معاش" گویند همان قدرت فکری آدمی، در تشخیص سود و زیان است.

در زبان انگلیسی و دیگر زبان‌های به روز اروپایی " عقل" و کلمات مرتبط با آن بیانگر کلماتی با ریشه لاتین یا یونانی در کاربرد فلسفی دارند. اصطلاح یونانی "λόγος" ریشه اصلی کلمه "منطق" در انگلیسی امروزی است اما این لغت همچنین می‌تواند به معنی "گفتار" یا "توضیح" یا "شرح" باشد.[۳]

به عنوان واژه ای با ریشهٔ فلسفی، این کلمه از نظر ساختار نسبتاً به شکل غیر وابسته به زبان‌شناسی در لاتین ترجمه شده‌است. در واقع این ساختار تنها یه ترجمه فلسفی گونه نمی‌باشد. در واقع این واژه نه تنها ترجمه ای بود که در فلسفه استفاده می‌شد، بلکه معمولاً به معنای حساب کاربری پولی متمایز کننده بود.[۴]

کلمه فرانسوی "raison" به معنی علت از ریشه لاتین گرفته شده‌است، و این کلمه به شکل نوشتاری "reason" با معنی مشابه به لغت نامه انگلیسی نیز راه پیدا کرده‌است.[۵]

اولین فیلسوفان برای نشر و انتشار انگلیسی مانند فرانسیس بیکن، توماس هابز، و جان لاک همچنین طبق عادت به زبان‌های لاتین و فرانسوی می‌نوشتند. آن‌ها از واژه‌هایی همانند “logos”, “ratio”, “raison” به جای “reason” به معنی عقل استفاده می‌کردند. معنی کلمه “reason” در کلماتی مانند “human reason” به معنی عقل یا ادراک بشر است که وجوه اشتراک زیادی با «عقلانیت» و صفتی مانند «عاقل» دارد. در متون فلسفی به جای کلماتی همچون “reasoned” یا “reasonable”، کلمه “rational” که همگی به معنی عقلانی هستند استفاده شده‌است.[۶] برخی از فیلسوفان مانند توماس هوبس از کلمه “ratiocination” به عنوان مترادفی برای کلمه "عقلانی (reasoning)" استفاده کرده‌است.

عقل در تاریخ فلسفه

[ویرایش]

بسیاری از فلاسفه دوران باستان طبیعت را غایت‌مند می‌دانستند به این معنا که هر نوع موجودی دارای هدفی بود که دارای جایگاه مناسب خویش در نظام طبیعت بود که خود آن هم مجموعه‌ای غایات داشت. ظاهراً اول بار فیثاغورس و هراکلیتوس معتقد شدند که حتی گیتی دارای عقل است.[۷]

ارسطو شاگرد افلاطون انسان را به عنوان حیوان ناطق تعریف کرد و بر عقل به عنوان وصف ذاتی طبیعت انسان تأکید کرد. او بالاترین سعادت انسان را زندگی دانست که به تبعیت عقل دارای انسجام، تعالی و کمال است.[۸]

می‌توان گفت که کامل‌ترین و مؤثرترین تعبیر از عقل در مقام اندیشهٔ روشمند روش معروف دکارت بود.[۹]

دکارت همه انسان‌ها را به نسبت مساوی از درک درست بهره‌مند دانسته‌است.[۱۰] تا آنجا که کتاب گفتار در روش را با این جملات آغاز کرده‌است:

درک درست بهتر از هر چیز در میان مردم به‌طور مساوی توزیع شده‌است چنان‌که هر کس فکر می‌کند که به حد نهایت از آن برخوردار است، به گونه‌ای که حتی زیاده‌خواهترین افراد هم معمولاً به داشتن سهمی بیشتر از آنکه دارند، تمایلی نشان نمی‌دهند.[۱۱]

نکته جالب در فلسفهٔ دکارت آن است که وی انسان را به دو بخش عقل و جسم تقسیم کرده و علاوه بر این تقسیم‌های مربوط به درجه‌بندی عقل را از بین برد. عقل کامل یک انسان در سن سی سالگی به به‌طور کامل تکمیل می‌شود. []

سهروردی عقل را دارای انواع مختلف می‌داند،[۱۲][۱۳]

انواع عقل از نگاه فارابی عبارت است از:[۱۴]

انواع عقل از دیدگاه غزالی:[۱۵]

انواع عقل از دیدگاه کانت

کانت عقل را از دو نوع عقل نظری و عقل عملی می‌داند.[۱۶]

  • عقل نظری
  • عقل عملی

عُرَفا نظرات دیگری دربارهٔ تقسیم‌بندی عقل دارند.

عقل در عرفان

[ویرایش]

انواع عقل از نگاه صوفیه

[ویرایش]

مولوی در مثنوی معنوی عقل را به قرص آفتاب، چراغ، سیاره زهره یا کمتر از آن و نیز ستاره تشبیه کرده‌است.[۱۷]

او انسان‌ها را به چهار گروه رده‌بندی کرده است: عوام، دانشمندان و روشنفکران و صوفیان.

عوام کسانی هستند که نفس بر آن‌ها حکومت می‌کند و جز در مواقع استثنائی معمولاً نفس آنان بر عقلشان حاکم است.

زندگی دانشمندان و روشنفکران متکی به چراغ عقل است و نفس آنان خواسته‌های خود را با چراغ خِرَد ارضا می‌کند. امّا گاهی نفس بدون توجه به خِرَد هوی و هوس خود را جامهٔ عمل می‌پوشاند و به اصطلاح آبروی آنان را می‌برد.

معنای دیگر عقل بند بر پای بستن است و در عربی عِقال به معنای ریسمانی است که بدان زانوی شتر را می‌بندند. می‌توان گفت عقل برای شتر مست که همان هوی و هوس انسان است زانو بندی به‌شمار می‌رود که نمی‌گذارد هرچه نفس بخواهد انجام دهد اما گاهی این شتر مست زانوبند خود را پاره می‌کند و فجایعی ببار می‌آورد که کم و بیش شاهد آن بوده و هستیم.

در این طبقه‌بندی صوفیان جایگاه خاص خودشان را دارند زیرا عقل فرمانبری صادق برای عشق است. درست است که در بدایات سلوک ممکن است که نفس به کمک عقل صوفی عاشق را گمراه سازد اما در انتها که لشکر عشق تمایلات نفسانی را شکست می‌دهد عقل بنده‌ای مفتون و خدمتگزاری صادق برای صوفی است.[۱۸]

همچنین در مثنوی معنوی دفتر سوم آمده: "عقل اول راند بر عقل دوم - ماهی از سر گنده گردد نی ز دم" که اشاره بر عقول مختلف در مراتب خلقت دارد.

عقل عملی و نظری

[ویرایش]

در تمییز میان شاخه‌های فلسفه بدین معنا که فلسفه مستقیماً در صدد رسیدن به حقیقت است، نخستین و مهم‌ترین تمایزی که ترسیم می‌گردد، تمایز میان علم تفکری یا نظری و علم عملی است.[۱۹]
نظری و عملی در فلسفه گاهی تقسیمی برای عقل است و گاهی این تقسیم ناظر به حکمت به کار گرفته شده‌است. پس عملی-نظری گاهی تقسیمی است برای معرفت‌ها و گاهی تقسیمی است برای نیرو و قوه‌ای که معرفت وابسته به آن است. هنگامی که نظری و عملی بودن را دربارهٔ دانش و معرفت به کار می‌بریم به آن حکمت عملی و نظری می‌گوییم و اگر دربارهٔ قوه و نیرویی که منشأ این دانش است و عامل درک‌کننده معرفت‌هاست سخن بگوییم در این صورت می‌گوییم عقل عملی و عقل نظری.

مثالی برای فهم بیشتر عقل نظری و عقل عملی

[ویرایش]

غلامحسین ابراهیمی دینانی یکی از فیلسوفان معاصر در برنامه معرفت، پیرامون عقل نظری و عملی مثالی می‌زند، او می‌گوید:

بدن انسان دارای اعضا و جوارح است. چشم و گوش و بینی و دست و پا و دهان و… اعضای بدن انسان هستند. موضع چشم کجاست و موضع پا کجاست؟ هر دوی چشم و پا مهم هستند، چون اگر کسی پا نداشته باشد، مشکل دارد و اگر چشم[۲۰] هم نداشته باشد، مشکل دارد. اما چشم با این اندازه کوچکی که دارد نسبت به پا که دراز و بزرگ‌تر از چشم است، موقعیت اش چگونه است؟ آیا موقعیت و اهمیت چشم بیشتر است یا اهمیت پا؟ اهمیت چشم در این مثال بیشتر است. اهمیت فیزیولوژیکی چشم از پا بیشتر است. البته چشم با همه اعضای بدن رابطه دارد اما از اهمیت بیشتری برخوردار است. نظر، همانند چشم است و عمل همانند پا در این مثال ما است.

مقاله انتقادی عقل

[ویرایش]

اهامان، هاردر، کانت، کییرکگارد، نیتزشه، هایدگر، فوکالت، روتی، و بسیاری از فیلسوفان در مناظره ای که در مورد معنی اصلی واژه reason شرکت کردند. برخی مانند کییرکگارد، نیتزشه و روتی در مورد معنی واژه در حالت فاعلی و حتی در مواردی در دیگر حالات نیز مردد بودند. دیگر فیلسوفان همانند هگل اهمیت چند فاعلی بودن را مبهم می‌دانند و در تلاش برای نوسازی کلمه عقل بودند.

برخی متفکران مانند میشل فوکو، معتقد بودند که باید زندگی مدرن را نادیده گرفت و درک خود را از عقل و چیزی که به آن زندگی می‌گوییم را بر اساس عقل بیان کنیم.[۲۱]

روش‌های درک منطقی و استدلال

[ویرایش]

استدلال استقرایی

[ویرایش]

زیر شاخه ای از فلسفه منطق می‌باشد. منطق مطالعه روی ادراک و عقل می‌باشد. قیاس کردن شکلی از درک کردن است که لزوماً منجر بر اساس فرایض به وجود می‌آید. همچنین قیاس نتیجه ای است که توسط پروسهٔ مقایسه کردن نتیجه‌گیری می‌شود. یک مثال از مقایسه عقلانی در قیاس منطقی به چشم می‌خورد که در زیر به آن اشاره می‌کنیم.

  • فرضیه ۱: همه انسان‌ها فناپذیر هستند.
  • فرضیه ۲: سقراط یک انسان است.
  • نتیجه‌گیری: سقراط فناپدیر است.

در این مبحث استدلال موجود است، زیرا فرضیه یک و دو اثبات شده هستند بنابراین تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند نتیجه‌گیری اشتباه باشد.

استدلال استنتاجی

[ویرایش]

استنتاج گونه ای از قیاس کردن می‌باشد که در مورد چیزها و اشیای نامعلوم و مشاهده نشده یا طبق شواهد قبلی است. این برای نسبت دادن ویژکی‌ها و ارتباطات بر اساس مشاهدات یا تجربیات قبلی می‌باشد. یا شرح دادن فرمول یا قانون بر پایه الگوهای محدود مشاهده شده برای بازسازی الگوهای پدیده ای است.

در جهان اسلام

[ویرایش]

اهل حدیث از مذهب اهل سنت و اخباریون از مذهب شیعه با به‌کارگیری عقل مخالفند.[۲۲] اما در در مذهب شیعه اثنی عشری در علم اصول فقه عقل به عنوان یکی دیگر از ادلّه استنباط احکام‌شرعی و قوانین حقوقی علاوه بر قرآن و سنت و اجماع پذیرفته شده‌است.[۲۳] البته بنا بر نظر برخی از روحانیون متاخر شیعی استفاده از عقل به عنوان منبع احکام شرعی عملاً در هیچ موردی اتفاق نیافتاده است.[۲۴] اما در علم کلام متکلمین هر دو نحله شیعه و سنی نقش عقل در اثبات اصول عقائد را پذیرفته‌اند و آن را به کار بسته‌اند. در احادیث منسوب به امامان شیعه امامی عقل حجت باطنی خدا بر انسان‌ها دانسته شده‌است.[۲۲]

کتاب کافی با روایات باب عقل و جهل آغاز می‌شود که در آن ۳۴ حدیث در مورد ارزش و امتیاز عقل بیان شده‌است.[۲۵][۲۶] در حدیثی منسوب به جعفر صادق گفته شده‌است: «هیچ ثروتی پربرکت تر از عقل نیست.»[۲۷][۲۸] در قرآن ۴۹ بار از مشتقات ماده «عقل» در قالب‌هایی چون یعقلون، تعقلون، نعقل و مانند آن استفاده شده. اینکه در قرآن همه جا به شکل فعل به کار رفته به این جهت است تا این معنا را به خواننده منتقل کند که عقل، زمانی ارزش دارد که عاقل از عقل خود بهره گیرد، در حالی که عقل به خودی خود نه مذموم است نه فضیلت.[۲۹]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

پانویس

[ویرایش]
  1. ایلنا
  2. برگرفته از کتاب مقالات شاهنامه، محمد رسولی، 1400 ، انتشارات سبزان،ص 48
  3. Liddell, Henry George; Scott, Robert, "logos", A Greek–English Lexicon. For etymology of English "logic" see any dictionary such as the Merriam Webster entry for logic.
  4. Lewis, Charlton; Short, Charles, "ratio", A Latin Dictionary
  5. [۱]
  6. See Merriam Webster "rational" and Merriam Webster "reasonable".
  7. Kirk; Raven; Schofield (1983), The Presocratic Philosophers (second ed.), Cambridge University Press. See pp. 204 & 235.
  8. Nicomachean Ethics Book 1.
  9. The man of Reason- Genevieve Lloyd
  10. کتاب گفتار در روش دکارت
  11. گفتار دکارت، نوشته محمدرضا عطایی- در حال چاپ
  12. حکمت‌الاشراق، سهروردی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، ۱۳۸۳
  13. عقل سرخ، سهروردی، انتشارات مولی، چاپ ششم، ۱۳۸۳
  14. مسعود خشنودزاده، همشهری آنلاین، ۱۳۸۸
  15. مجله مکتب اسلام، شماره ۷، سال چاپ ۱۳۸۱
  16. نقد عقل عملی، کانت، ناشر: نورالثقلین، ۱۳۸۵
  17. مثنوی معنوی، مولوی، ناشر: ققنوس، ۱۳۸۴
  18. چهل کلام و سی پیام، دکتر جواد نوربخش، چاپ دوم، انتشارات یلدا قلم، تهران ۱۳۸۱، شابک: ۸-۲۶-۵۷۴۵-۹۶۴ صفحهٔ ۱۰۵.
  19. آلفرد ادوارد تیلور. ارسطو. حسن فتحی. صفحهٔ ۲۹
  20. ابراهیمی دینانی. «عقل نظری و عملی چیست؟ با مثال». آثار و اندیشه‌های دکتر دینانی. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۷. دریافت‌شده در ۱۵ مارس ۲۰۱۹.
  21. Habermas, Jürgen (1990). The Philosophical Discourse of Modernity. Cambridge, MA: MIT Press.
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ «جایگاه و گونه‌های روش عقلی در علم کلام». پرتال جامع علوم انسانی. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۴-۱۷.
  23. شب خیز، محمد رضا، اصول فقه دانشگاهی، نشر لقاء، قم - ایران، اول، 1392 ه‍. ش
  24. شهید صدر، الفتاوی الواضحه 1: 98.
  25. حسین انصاریان (زمستان ۱۳۹۴عناصر شخصیت انسان (عقل، دین، حیا، عمل صالح)، دارالعرفان، ص. ۵۲ و ۵۳، شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۷۳۷-۲۳-۲
  26. الکافی۱۰/۱–۳۰
  27. حسین انصاریان (زمستان ۱۳۹۴عناصر شخصیت انسان (عقل، دین، حیا، عمل صالح)، دارالعرفان، ص. ۵۲ و ۵۳، شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۷۳۷-۲۳-۲
  28. الکافی۲۹/۱
  29. kayhan.ir (۱۳۹۳-۰۵-۱۵). «عقل و عاقل در قرآن». fa. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۱۲-۰۵.

منابع

[ویرایش]
  • حکمت‌الاشراق، سهروردی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، ۱۳۸۳.
  • شب خیز، محمد رضا، اصول فقه دانشگاهی، نشر لقاء، قم - ایران، اول، ۱۳۹۲ ه‍.ش
  • عقل سرخ، سهروردی، انتشارات مولی، چاپ ششم، ۱۳۸۳.
  • مسعود خشنودزاده، همشهری آنلاین، ۱۳۸۸[پیوند مرده].
  • وحید ولی‌زاده، روزنامه جام‌جم، ۱۳۸۸.
  • مجله مکتب اسلام، شماره ۷، سال چاپ ۱۳۸۱.
  • عقل در تاریخ، هگل، انتشارات شفیعی، ۱۳۷۹.
  • نقد عقل عملی، کانت، ناشر: نورالثقلین، ۱۳۸۵.
  • مثنوی معنوی، مولوی، ناشر: ققنوس، ۱۳۸۶.