پرش به محتوا

فلسفه اشراق

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


مکتب فلسفی اشراق، توسط شهاب‌الدین سهروردی یا شیخ اشراق، در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم، ارائه شد. وی، در کتاب حکمت‌الاشراق، به اصول و فروع این نظریه، پرداخته‌است.

این فلسفه از همان آغاز پیدایش، در برابر فلسفه ارسطویی مشاء عرض اندام کرد. فلسفه‌ای که پیشینه‌ای استوار و بی‌بدیل در سنت فلسفی مسلمانان داشت و فیلسوفان برجسته‌ای همچون ابن سینا از حامیان و مروجان آن بودند. روشن است که طرح نو درانداختن در برابر فلسفه نیرومند مشاء ـ با آن همه نفوذ و رسوخ در عقل و ذهن پژوهندگان فلسفه آن زمان، و نیز عظمت ارسطو و بوعلی نزد ایشان ـ کاری سخت و شگفت می‌نمود، لیکن چنین کار دشواری به دست توانای شیخ اشراق صورت گرفت. وی به رغم عمر کوتاهش، در بیشتر مباحث عقلی همچون الهیات (مابعد الطبیعه نوری) و طبیعیات و حتی منطق و بلکه در روش فلسفی، در برابر فلسفه مشاء آراء نویی عرضه کرد که از نبوغ و عظمت روحی و فکری این فیلسوف بزرگ خبر می‌دهد.[۱]

خلاصه حکمت اشراق

[ویرایش]

سُهرَوَردی، در ضمن تحصیل، چنین استنباط کرد که موجودات دنیا از نور، به وجود آمده، و انوار، به یکدیگر می‌تابند و آن تابش متقابل را اشراق خواند و به همین جهت لقب شیخ الاشراق را یافت.

نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعد از این به وجود می‌آید نور است، لذا جهان جز اشراق نیست. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پاره‌ای دیگر دارای ذرات متراکم است و همان‌گونه که نورهای قوی بر ضعیف می‌تابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان هم از این قاعده مستثنا نیست و به دیگران می‌تابد، همان‌گونه که نورهای دیگران به او می‌تابد. به‌مناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده می‌شود انسان فیاض است و می‌تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.

سهروردی می‌گفت که حکمت، بر دو نوع است:

در آغاز این دو حکمت از یک مبدأ سرچشمه می‌گرفته و آن ادریس بوده و نام دیگر آن هرمس است. بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند، به عقیده او به دو شاخه شد: که یکی به سمت ایران و دیگری به‌طرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.[۲]

منابع حکمت اشراق

[ویرایش]

عرفان و تصوف

[ویرایش]

یکی از وجوه اساسی تمایز حکمت اشراق از حکمت مشاء رابطه ماهوی آن با نور و مسایل و حقایق عرفانی است. ذوالنون مصری، سهل بن عبدالله تستری، ابو یزید بسطامی، حسین بن منصور حلاج و ابوسعید ابی الخیر از جمله عارفانی هستند که سهروردی از آن‌ها تأثیر پذیرفته‌است.

قرآن و حدیث

[ویرایش]

در رسایل شهاب‌الدین یحیی سهروردی، عقل در مقابل وحی نیست بلکه در طول وحی است. حملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتاب‌های «تهافت الفلاسفه» و «المنقذ من الضلال» ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد. یکی از آثار این حملات ایجاد بدبینی و ذهنیت منفی فزاینده نسبت به فلسفه در میان دینداران بود زیرا بسیاری از آنان فلسفه را اندیشه و تفکری بیگانه می‌دانستند. این نگرش زمانی تقویت می‌شد که با مراجعه به آثار فلسفی مشائی در آن زمان، در آن‌ها اثر چندانی از آیات قرآن و حدیث که دو منبع اساسی معرفت دینی هستند نمی‌دیدند. با توجه به این مسئله، سهروردی برای حمایت از فلسفه، رسالتی را آغاز کرد که طی آن کوشید تا میان فلسفه و عرفان و قرآن تا سر حد توان هماهنگی ایجاد کند و اگر پس از وی صدر المتالهین ملاصدرا سخن از «اتحاد قرآن و عرفان و برهان» به میان می‌آورد، به واقع می‌توان طراح و معمار اصلی این اندیشه را شیخ اشراق دانست.

به گفته محقق بزرگ فرانسوی علامه نیکلسون، آیات قرآنی مانند « الله نور السموات و الارض » از منابعی است که تأثیر ویژه در فلسفه و عرفان داشته‌است. بدون شک سهروردی در بحث نورشناسی که محوری‌ترین بحث فلسفه اوست از آیات سوره نور تأثیر پذیرفته‌است:« و اشرقت الارض بنور ربها » هر چه زنده‌است بذات خویش، مجرد است و هر نور مجردی زنده‌است بذات خود؛ و حق اول نورالانوار است زیرا که خود اعطاکننده حیات و بخشنده نور است. ظاهر است به ذات خود و نمودارکننده و آفریننده جهان وجود است که فرمود: « الله نور السموات و الارض » نوریت همه انوار ساریه فیض نور اوست.

شیخ اشراق همچنین در بحث مُثُل افلاطونی از آیات و روایاتی که دربارهٔ فرشتگان و نقش آنان در نظام آفرینش آمده بهره گرفته‌است.سهروردی با استناد به آیه شریفه «الحق من ربک» حقیقت را امری واحد شمرده و آن را منسوب به خداوندی واحد می‌داند: «حقیقت، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی‌یابد. شهر واحدی است که باب‌های کثیری دارد و راه‌های فراوان به آن منتهی است» شیخ شهید در اثبات تجرد نفس به آیات قرآن استناد می‌کند: «و الدلیل علی آنه لیس فی عالم الاجسام و لیس بجسم و لا جسمانی من الکتاب و السنه و الاثر؛ و اما الایات: «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» و هذا یدل علی آنه لیس بجسم و لا جسمانی، اذ لا یتصور فی حق‌الاجسام هذه الصفات …» (ترجمه: و دلیل بر این که نفس، در عالم اجسام نیست و جسم و جسمانی نیست، از کتاب و سنت است؛ و اما آیات: «در جایگاه صدق، نزد فرمانروای قدرتمند.» و این، دلیل است بر آن که نفس، جسم و جسمانی نیست، چرا که دربارهٔ اجسام، این چنین صفاتی تصور نمی‌شود)

شهاب‌الدین سهروردی: هر گاه نور مُدبِّر مقهور شواغلِ برزخ نشود، شوقِ او به عالم نورِ قدسی بیش از شوق او به تیرگی (غواسق) باشد، و هر اندازه که نور و روشنائی زیاد شود، عشق و محبت او به نور قاهر فزونی می‌گیرد … و بنابراین از کالبد انسانی رهائی یافته و به جهان نور محض روند و در آنجا مقام گزیده، و در زمرهٔ انوار قدسیه در آید، و به سبب تقدس نورالانوار، قدسی شود.[۳] دون خوان ماتوس (don Juan Matus): نتیجهٔ نهایی نادیده گرفتن تحریک‌های ناگهانی پس از فهرست برداشتن، حالت خاصی است که به عنوان منطق شناخته می‌شود. نتیجهٔ استفاده از هر تحریک ناگهانی به طریق ویژه نیز به عنوان غرق در خود شدن شناخته می‌شود. به چشم بینندگان، منطق بشر همچون تابش کاملاً یکدست و کدری می‌آید که به‌ندرت در برابر فشار فیوضات آزاد واکنش نشان می‌دهد. تابشی که پوسته تخم‌مرغی شکل را سخت تر اما شکننده‌تر می‌کند.[۴]

حکمت الهی یونان

[ویرایش]

سهروردی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه‌ای داشتند شیفته فیثاغورس و امپدوکلس و به ویژه افلاطون بود، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می‌داند.

شیخ اشراق نسبت به فیلسوفان الهی یونان احترامی فوق‌العاده قائل بود. او هرمس را پدر حکیمان، افلاطون را امام حکمت، انباذقلس (امپدوکلس) و فیثاغورس را اساطین حکمت و آغاثاذیمن (شیث) و اسقلینوس را رسولان حق معرفی می‌کند.[۵]

حکمت مشاء

[ویرایش]

بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمهٔ اشراق شده‌است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست این‌گونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.

حکمت ایران باستان

[ویرایش]

شیخ اشراق دلبستگی خاصی به حکمای ایران باستان از قبیل جاماسف (جاماسب)، فرشاوشتر، زردشت و بزرگمهر داشته‌است. در رساله کلمه التصوف، خود را احیاگر اندیشه نوری حکمای ایران باستان می‌شمارد:

«و کانت فی الفرس «آمه یهدون بالحق و به یعدلون» حکماء فضلاء غیر مشبه بالمجوس قد احیینا حکمتهم النوریه الشریفه … فی الکتاب المسمی بحکمه الاشراق و ما سبقت الی مثله» یعنی: «در پارس(ایران) گروهی بودند که به حق هدایت می‌کردند و به آن عدالت می‌ورزیدند؛ حکیمان و دانشورانی بی‌شباهت به مغان. ما در کتاب حکمه الاشراق خود حکمت نوریه آن‌ها را احیا کردیم و هیچ‌کس همانند من چنین کاری را نکرده‌است.»

پانویس

[ویرایش]
  1. درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی. ج. ۳. صص. ۱.
  2. کتاب ملاصدرا تألیف هانری کربن
  3. امین رضوی، مهدی،سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی – تهران: نشر مرکز 1377- صفحه 132؛ سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد دوم – تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1380- صفحه 133
  4. کاستاندا، کارلوس، آتش درون، ترجمه مهران کندری – مسعود کاظمی ، تهران: فردوس،1371، صفحه 82 و 83.
  5. حکمت الاشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۰–۱۱

منابع

[ویرایش]
  • کتاب ملاصدرا تألیف هانری کربن
  • Nasr, Seyyed Hossein, and Leaman, Oliver (eds), History of Islamic Philosophy, Ansarian Publications - Qum, Iran, 1993. ISBN 964-438-307-9